جاناتان یوسف علی با
مقایسهای بین مسیحیت و اسلام میگوید:بعد از باور وجود خدا،احساسم این بود
که بایستی از مذهبی پیروی کنم تا به من بگوید که چگونه باورهای خود را به
بوته عمل بگذارم.اولین و بدیهیترین انتخاب مسیحیت بود اما من همواره احساس
کردهام که مسیحیت خیلی سطحی است و تناقضات زیادی دارد و اینکه مسیحیان
تقریباً سالوس هستند.به اسلام هرگز فکر نکرده بودم تا اینکه در کلاس تاریخ
جهان،در مورد آن چیزهایی فهمیدم و چند مسلمان را در خوابگاه دانشجویی
ملاقات کردم که اتفاقاً شیعه بودند.به خاطر روشن بودن مفاهیم عقلی و فلسفی
اسلام،به سرعت این دین را انتخاب کردم و به مرکز محلی شیعیان در دالاس
ایالت تگزاس رفتم.در آنجا حجت الاسلام شمشاد حیدر را دیدم که روحانی آنجا
بود.در طول چند سال بعدی،بیشتر و بیشتر یاد میگرفتم و به ویژه به خاطر
راهنماییهای استاد شمشاد حیدر،ایمانم مستحکمتر میشد.
این
خواننده آمریکایی با اشاره به نحوه ازدواج خود میگوید:در همان ایام، با
یکی از بانوان شیعه که اصالتاً پاکستانی اما در ایالات متحده بزرگ شده
بود،ازدواج کردم.ما اکنون دارای سه فرزند،دو دختر 6 و 7 ساله و یک پسر 3
ساله هستیم و الحمد لله من الان سی و پنج سال دارم.
وی در خصوص فعالیتش در
موسیقی عنوان کرده است:فعالیتم در زمینه موسیقی یک فعالیت تفریحی است. من
از نیاز« ابراز هنری»اسلام(به ویژه تشیع)به سبک غربی هنر الهام
گرفتهام.کار رسمی و تمام وقت من در 8 سال گذشته تدریس در دبیرستانهای
محلی بوده است.من زبان و ادبیات انگلیسی در کلاسهای یازدهم و دوازدهم
تدریس می کنم.امسال از تدریس استعفا دادم تا دروس 2 ساله پیش حوزوی را در
فلوریدا آغاز کنم.بعد از آن،انشاء الله امیدوارم بتوانم در قم ادامه تحصیل
دهم.
وی در ادامه با اشاره به یکی از ترانههای خود که برای مردم
بحرین خوانده،عنوان میکند:در مورد سرکوب عمومی در بحرین اطلاع دارم و
خواستم ترانهای را در همبستگی با آنهایی بنویسم که در راه حقوق و شرف خود
در برابر ظالم برخاستهاند.نمیدانم چه تعداد بحرینی این ترانه را
شنیدهاند اما دعا میکنم که تاثیر مثبتی روی این انقلاب داشته باشد.
جاناتان
یوسف علی همچنین با اشاره به دیدار اخیر خود از ایران،این اتفاق را "یکی
از بهترین تجربیات زندگی"خود دانسته و میگوید: میپنداشتم که تفاوتهای
فرهنگی بین من و ایرانیان، مشکلاتی را به وجود آورد اما هیچ نکته منفی
مشاهده نشد و فرصت زیارت حرم حضرت امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) در مشهد و
قم، فرصتی طلایی در زندگی من بود.
این خواننده آمریکایی در پایان
میافزاید:بهترین نکته سفر من به ایران این بود که فهمیدم که به کشوری سفر
کردهام که"در سایه ولایت رهبر بزرگ و فهیمی مانند امام خامنهای بوده
است."
«منبع:سایت باراک اوباما»
2 - مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید
که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق
نشیمن نشسته بود
مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب
داد : میدانم
مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت
اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی
زائوچی در مورد این داستان می گوید :
خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را
ترک کند
3-
جرعهای درکشـــیدم و گشتم .............. فارغ از رنج
عقـل و محنت و هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم .............. مابقی را ،
همــه خطــوط و نقوش
ناگهان در صــوامــــــع ملکـوت .............. این
حدیثم سروش گفت، به گوش
که یکی هست و هیچ نیست جز او
... وحــــــده لاالـــــــــــه الاهـــــــــــو
ترجیع بند: هاتف اصفهانى
4 -
به پندار شمس: خود را باید پنهان ساخت , مردمان را
باید سخت آزمود!
آنگاه به حریم شخصى خویشتن , اجازه ى ورودشان را
داد..!
هر کجا نام تو آورده شد و کرب و بلا
مثل یک مرغ که بی سر شده پر پر زده ام
دست من گیر که این دست همان است که من
سال ها از غم هجران تو بر سر زده ام
کوچه
تاریک
دیوار
چادر خاکی
حسن
فریاد
مادر
اتش
دود
در
میخ
فشار
محسن
شیون
مادر
علی
تنها
زینب
کلثوم
حسن
حسین
سکوت
شب
تاریک
غسل
کفن
دفن
بی نشان
مادر
که از بوی خوشش یکصد و سی عاشق با خود آورد
عاشقانی که مونسشان خاک
و همدمشان مادرمان زهرا (س) بودند
سلام بر فاطمیه که از بوی چادر خاکی آن
که از بوی کوچه تاریک آن
که از صدای ناله ی کودکی که میگفت مادر مادر
سالی جدید را با خود آورد
که میگویند
سالی که نکوست از بهارش پیداست
چه خوش شروعی با فاطمیه
و چه خوش اتمامی با فاطمیه
و چه خوش ایامی با فاطمیه
سلام بر همه دوستان
بالاخره
شهدا مارو با تیپ پا بیرون کردن و تا سال بعد با آرزو به دل ماندن آن که
دوباره یک لحظه در کربلای ایران باشیم
ما رو به هیئت هایی که عاشقان مادر و کربلا در آن سینه میزنن میکشاند
تا حالا شده که گشنه ات بشه و بوی غذا دیوونه ات کنه
من یک سال دیوونه این بو بودم تا بالاخره شهدا طلبیدند
و چه بهتر و چه خوشتر که یک ساله شدم
الان اونقدر دلم برای رفقام توی فکه تنگ شده که نگو یکساله که ندیدمشون
و الان دقیقا اونقدر دلم برا بچه های شهید حبیب الهی تنگ شده که
تنم میخاره برا جشن پتو بخدا
و سلام به سید گلمون که میدونم حتما به وبلاگم سر میزنه
یه چند تا عکس از تبادل شهدا از سایت خادمین گرفتم برا اون کسایی که تبادل شهدا نبودند
مثل خودم خوب شهدا نطلبیدند دیگه
بقول داش علی
مارو تو خشاب چهلتاییتون جا بدید
یا علی
سلام بر شهدای گمنام
سلام بر کسانی که تنها خانه شان خاک های غریب بود
سلام بر کسانی که عاشق بودند ، عاشق به عشقی که مادر و پدرشان را به خدا واگذار کردند
سلام بر گمنامانی که آرزوی دیدنشان را بر دل داریم حتی برای یک لحظه چه در خواب و چه در بیداری
سلام بر گمنامانی که پلاک از گردن گسستن تا چون مادرشان گمنام و بی نشان بمانند
سلام بر گمنامانی که در دل شب به عرش اعلا میزدند و در دل روز به کربلا
سلام بر گمنامانی که هر لحظه حاضر و ناظر بر کار هایمان هستند
و فعلا خداحافظ
این عکس آخری هم از خادمین شهدای تبادل شهدا هستند که التماس دعای ویژه داریم از اونا
اما شهدا
هر لحظه صداشون کنی پیشت حاضرند و منتظر اینن که ازشون چیزی بخوای مثل التماس دعا
ای شهدا التماس دعا
یا علی