پایگاه بسیج امام خامنه ای (مدظله العالی)

پایگاه بسیج امام خامنه ای (مدظله العالی)
  • ۰
  • ۰
افسران - بازنده همیشگی...
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰
افسران - کاش زندگی هم Ctrl+Z داشت !!!
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

توجه توجه

افسران - اسلام آمریکائی...
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

هه هه هه چه زیبا

افسران - بازی تمام شد ...
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

از ازل ...

افسران - سخت دل بسته این ایل و تبارم ...
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

سلام بر حضرت آقا

افسران - این عمار؟
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

اینو ببین کفت ببره


  • سربازِ گمنام

یه مطلب رمز دار

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

جاناتان یوسف علی یک پدیده است.زندگی وی اگر عجیبتر از زندگی شان علی استون نباشد،کمتر نیست. تنها مورد تعجب آور در زندگی علی،آهنگ‌سازی دلنشین او و یا برچسب"یا حسین"بر روی گیتارش نیست بلکه از آن عجیبتر،مسیر زندگی اوست که در پیچ و خم مکاتب،راه درازی را طی کرده است.


 
او همانگونه که خود می‌گوید مسلمان به دنیا نیامده است و ابتدا زندگی خود را براساس بی دینی و بی خدایی و حتی در برهه‌ای،براساس تعالیم بودا بنا نهاده است اما اینطور که می‌گوید در نهایت به نقطه‌ای می رسد که هیچکدام از این راه‌ها را منتج به سعادت بشر نمی‌داند و از ابتدا به دنبال حقیقت می‌گردد.

اگر دور و بر شما،هستند کسانی که ژست بی‌خدایی و بی‌دینی به سرشان زده و یا مدهوش تزهای ظاهراً انسانی بودیسم هستند،خواندن این گفتگوی جالب را به آن‌ها هم توصیه کنید.

جاناتان یوسف علی،درباره زندگی شخصی خود می‌گوید:من مسلمان به دنیا نیامده‌ام.پدرم که یک سفیدپوست آمریکایی است از خانواده‌ای مسیحی است اما یک مسیحی معتقد نیست و به دستورات آن عمل نمی‌کند.مادرم اهل کره جنوبی است و در واقع هیچ زمینه مذهبی مشخصی ندارد.هیچ کدام از والدین من در مورد مذهب و یا باورهایشان با من صحبتی نکرده‌اند حتی از زمان کودکی من.ما برخی مواقع کلیسا می‌رفتیم اما این رفتن مداومت نداشت.والدینم وقتی من هفت سالم بود از یکدیگر جدا شدند.بقیه دوران کودکی من با پدر و نامادری‌ام سپری شد و مادر خودم را بیش از یکی دو بار در سال نمی‌دیدم.این خواننده آمریکایی با اشاره به تلاش کودکانه‌اش برای دریافت حقیقت جهان می‌گوید:هنگامی که 10 سالم بود شروع به تفکر در مورد زندگی به طور کلی نمودم اما هر زمان که شروع به تفکر می‌کردم،یک حس بی‌معنایی و خلا به من دست می‌داد.در دوران نوجوانی‌ام این احساس فزونی یافت و به خاطر می‌آورم که از خودم می‌پرسیدم که آیا به خدا اعتقاد دارم یا ندارم.در آن زمان 14 یا 15 سالم بود و یادم هست که تصمیمی در این باره گرفتم: «نه من به خدا باور ندارم».
جاناتان با اشاره به فرضیه‌ای که در سنین نوجوانی برای خود انتخاب کرده بود، می‌گوید:در آن زمان فکر می‌کردم که فرد بیخدایی هستم و آشکارا مذهب و اعتقادات مذهبی را نقد می‌کردم و آنها را نادرست می‌پنداشتم و اعتقاد به مذهب را مانند اعتقاد به داستان‌های افسانه‌ای و بابا نوئل می‌دانستم اما هرچه بیشتر میخواندم،به ویژه کتابهای ادبی و فلسفی،دیدگاهم به مذهب ملایمتر می‌شد.در آن زمان،بیشتر از همه به عقاید بودایی‌ها علاقه‌مند شدم.

وی درخصوص مکتب بودا می‌افزاید:در مورد آئین بودا چند کتاب خواندم اما هرچه می‌خواندم به نقطه بحران در زندگی خود نزدیک می‌شدم.این زمان، 22 یا 24 ساله بودم.بار دیگر خودم را در موقعیتی می‌یافتم که این سوال را از خودم بپرسم.«آیا خدا وجود دارد؟»اینبار تصمیم گرفتم فرض را بر این بگذارم که بله.خدا وجود دارد و برای یافتن راهنمایی در این زمینه،برای اولین بار دست به دعا برداشتم.
 

جاناتان یوسف علی با مقایسه‌ای بین مسیحیت و اسلام می‌گوید:بعد از باور وجود خدا،احساسم این بود که بایستی از مذهبی پیروی کنم تا به من بگوید که چگونه باورهای خود را به بوته عمل بگذارم.اولین و بدیهی‌ترین انتخاب مسیحیت بود اما من همواره احساس کرده‌ام که مسیحیت خیلی سطحی است و تناقضات زیادی دارد و اینکه مسیحیان تقریباً سالوس هستند.به اسلام هرگز فکر نکرده بودم تا اینکه در کلاس تاریخ جهان،در مورد آن چیزهایی فهمیدم و چند مسلمان را در خوابگاه دانشجویی ملاقات کردم که اتفاقاً شیعه بودند.به خاطر روشن بودن مفاهیم عقلی و فلسفی اسلام،به سرعت این دین را انتخاب کردم و به مرکز محلی شیعیان در دالاس ایالت تگزاس رفتم.در آنجا حجت الاسلام شمشاد حیدر را دیدم که روحانی آنجا بود.در طول چند سال بعدی،بیشتر و بیشتر یاد می‌گرفتم و به ویژه به خاطر راهنمایی‌های استاد شمشاد حیدر،ایمانم مستحکم‌تر می‌شد.

این خواننده آمریکایی با اشاره به نحوه ازدواج خود می‌گوید:در همان ایام، با یکی از بانوان شیعه که اصالتاً پاکستانی اما در ایالات متحده بزرگ شده بود،ازدواج کردم.ما اکنون دارای سه فرزند،دو دختر 6 و 7 ساله و یک پسر 3 ساله هستیم و الحمد لله من الان سی و پنج سال دارم.


جاناتان یوسف علی یک فعال ضد سرمایه‌داری نیز محسوب می‌شود

وی در خصوص فعالیتش در موسیقی عنوان کرده است:فعالیتم در زمینه موسیقی یک فعالیت تفریحی است. من از نیاز« ابراز هنری»اسلام(به ویژه تشیع)به سبک غربی هنر الهام گرفته‌ام.کار رسمی و تمام‌ وقت من در 8 سال گذشته تدریس در دبیرستان‌های محلی بوده است.من زبان و ادبیات انگلیسی در کلاس‌های یازدهم و دوازدهم تدریس می کنم.امسال از تدریس استعفا دادم تا دروس 2 ساله پیش حوزوی را در فلوریدا آغاز کنم.بعد از آن،انشاء الله امیدوارم بتوانم در قم ادامه تحصیل دهم.

وی در ادامه با اشاره به یکی از ترانه‌های خود که برای مردم بحرین خوانده،عنوان می‌کند:در مورد سرکوب عمومی در بحرین اطلاع دارم و خواستم ترانه‌ای را در همبستگی با آنهایی بنویسم که در راه حقوق و شرف خود در برابر ظالم برخاسته‌اند.نمی‌دانم چه تعداد بحرینی این ترانه را شنیده‌اند اما دعا می‌کنم که تاثیر مثبتی روی این انقلاب داشته باشد.

جاناتان یوسف علی همچنین با اشاره به دیدار اخیر خود از ایران،این اتفاق را "یکی از بهترین تجربیات زندگی"خود دانسته و می‌گوید: می‌پنداشتم که تفاوت‌های فرهنگی بین من و ایرانیان، مشکلاتی را به وجود آورد اما هیچ نکته منفی مشاهده نشد و فرصت زیارت حرم حضرت امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) در مشهد و قم، فرصتی طلایی در زندگی من بود.

این خواننده آمریکایی در پایان می‌افزاید:بهترین نکته سفر من به ایران این بود که فهمیدم که به کشوری سفر کرده‌ام که"در سایه ولایت رهبر بزرگ و فهیمی مانند امام خامنه‌ای بوده است."


                                                                                                    «منبع:سایت باراک اوباما»

  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

1 - آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آور ترین سلاح بشری مرد!"

آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟

سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود.

امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزه‌های فیزیک و شیمی نوبل و ... می‌شناسیم. او امروز، هویت دیگری دارد. (البته که امروز همین جایزه رو به چه کسایی میدن)
یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است! اینجا کلام علی(ع) معنا پیدا می کند که «ساعتی اندیشیدن برتر از هفتاد سال عبادت است». بدیهی است تفکری ارزشمند است که سرنوشت ساز باشد و انسان را به صلاح و رستگاری سوق دهد.



2 - مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود
مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم
مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی
زائوچی در مورد این داستان می گوید :
خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند

3-

جرعه‌ای درکشـــیدم و گشتم .............. فارغ از رنج عقـل و محنت و هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم .............. مابقی را ، همــه خطــوط و نقوش
ناگهان در صــوامــــــع ملکـوت .............. این حدیثم سروش گفت، به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او
... وحــــــده لاالـــــــــــه الاهـــــــــــو

ترجیع بند: هاتف اصفهانى

4 -

به پندار شمس: خود را باید پنهان ساخت , مردمان را باید سخت آزمود!
آنگاه به حریم شخصى خویشتن , اجازه ى ورودشان را داد..!

 

  • سربازِ گمنام