پایگاه بسیج امام خامنه ای (مدظله العالی)

پایگاه بسیج امام خامنه ای (مدظله العالی)
  • ۰
  • ۰

شهید گمنام سلام

شهید گمنام

مامور آمار: سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم، شما چند نفرید؟
مادر سرشو پایین میندازه وسکوت میکنه بعد میگه: میشه خونه ما بمونه برای فردا؟

مامور: چرامادر؟
مادر: آخه شاید فردا ازپسرم خبری برسه...
شادی روح شهدای گمنام صلوات

 

  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

شمارش

  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

خادم الشهدا

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام به همه دوستای گلم

اینجانب عازم کربلای ایران هستم برا خادمی شهدا

برا همه یه دعای کلی میکنم اگه میخوای اسمت رو هم تو نظرات بنویس

از همتون هم عاجلانه درخواست میکنم دعام کنید

انشاا... 


و یه چیز دیگه اگه

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

........................................................................................................................

اینا خط های دفترچه خاطراتم باشه

دوست داری چی توش بنویسی؟

تو نظرات برام بزارشون هر چی که دلتنگت میخواد بنویس

ارزوتو ، دعای همیشگیتو ،

هر چی میخوای بنویس تا برات دعا کنم


وسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


http://shiawallpapers.ir/wp-content/uploads/2010/11/basiji-BY-shiawallpapers-614x383.jpg


  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

تکبیر

با رزمنده ها که بود گل از گلش می شگفت. با همه گرم می گرفت و زود صمیمی می شد.بچه های رزمنده هم هر وقت در کنار ایشان قرار می گرفتند سر از پا نمی شناختند...
سخنرانی ایشان در پادگان دو کوهه گرم شده بود که یکی احساس کرد باید تکبیر بگوید!آقا تذکر دادکه تکبیر نابجا رشته کلام را از دست سخنران خارج می کند.
یکی از بچه ها شیطنتش گل کرد وبلافاصله داد زد:تکبیر! آقا لبخندی زد:سر به سر من پیر مرد می گذارید؟!
صدای تکبیر دوباره بلند شد!آقا خنده اش گرفت. دولشکر نیرو آنجا به صف ایستاده بودند؛ همه زدند زیر خنده. آقا،صلواتی فرستاد. کنترل جمع را که به دست گرفت سخنرانی اش را ادامه داد.

افسران - خاطره ای از  امام خامنه ای(صمیمت ونشاط)
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

مناجات با خدا

پروردگارا! ببخش مرا که نمازم، وقت یافتن گمشده‏هاى من است.

پروردگارا! ببخش مرا که نادانى دیگران را به رُخِشان کشیدم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى همه گردن کشیدم، به غیر از خودم.

پروردگارا! ببخش مرا که دیگران را وادار به معذرت خواهى کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که همه‏اش دعا کردم خدایا! مرا از شر خلق دور بدار و یک بار نگفتم: خلقت را از شر من دور دار.

پروردگارا! ببخش مرا که فکر و دلم از تو عزلت گزید و از گناه نه.

پروردگارا! ببخش مرا که هر چه با من مدارا کردى، من بر تو خیره‏سرى کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاکر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که بر بى‏منزلى و بى‏کارى و ... گریستم، بر غم فراق از تو گریه نکردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که به فکر زیبایى ظاهر و مد لباس و ... بودم، به فکر زیبایى و طهارت باطنم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که بارها و بارها به دنبال جنازه این و آن رفتم و فقط با یک «اِ اِ» گفتن، از کنارش گذشتم و هنوز باورم نیست که من هم رفتنى هستم.

پروردگارا! ببخش مرا که با رفتار زشتم، دیگران را به دین بدبین کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که در مجادله با این و آن فهمیدم که حق با من نیست؛ ولى به رو نیاوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که براى نظرات دیگران، آنگونه که حق‏شان بود، ارزش قائل نشدم.

پروردگارا! ببخش مرا که با پرسش‏هاى مشکل از استادانم، خود را در چشم دیگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقیر کردم.

پروردگارا! ببخش مرا که موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد که راستى راستى کسى هستم!

پروردگارا! ببخش مرا که تاب شنیدن تعریف از دیگران را نداشتم!

پروردگارا! ببخش مرا که اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و، آن قدر غصه نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که توان حل مشکل دیگران را داشتم؛ ولى سکوت کردم و گفتم دردسر نمى‏خواهم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاکر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا که اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و، آن قدر غصه نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که واله و شیداى مخلوقاتت شدم و خالقیتت را از یاد بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که غصه روزى‏ام را خوردم، غصه آخرتم را نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا که مدام دروغ گفتم و توجیه کردم که دروغ مصلحتى بود.

پروردگارا! ببخش مرا که خود را به خواب زدم تا از انجام کارى که وظیفه‏ام بود، شانه خالى کنم.

پروردگارا! ببخش مرا که با دروغ‏هاى مکرر خود، زشتى دروغ را در ذهن فرزندم از بین بردم.

پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم. پروردگارا ... پروردگارا!!! می‎بخشی مرا ؟؟؟

  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

کاش من هم شیمیایی می شدم

در هوای تو هوایی می شدم

کاش «موجی» می شدم بی ادعا

غرق اوهام خدایی می شدم

دیدگانم را به «ترکش» می زدم

لایق این روشنایی می شدم

می فتادم روی مین بی دست و پا

عاشق بی دست و پایی می شدم

می نهادم سر به پایت تا ابد

مرده بودم مومیایی می شدم

بین مرگ و زندگی پل می زدم

باعث این آشنایی می شدم

چون شهیدان در پگاهی دلنشین

من فدایی من فدایی می شدم

دل به دریای محبت می زدم

قطره قطره کربلایی می شدم

یاد آن روزی که در وادی عشق

محو مردان خدایی می شدم


                                                                                              تقدیم به جانبازان شیمیایی

  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

وعده دیدار ما یوم الله 22 بهمن

ما تا اخر میایستیم تا چشمان و قلب دشمن را در دستان خود ببینیم

یا علی مددی

http://www.fardanews.com/files/fa/news/1388/11/17/45230_342.jpg

  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰

...

http://media.afsaran.ir/siylR4_535.jpg
  • سربازِ گمنام
  • ۰
  • ۰
  • سربازِ گمنام