تصویری غم انگیز از مرزبان شهید جمشید دانایی فر ">شهید جمشید دانایی فر و کودک ده روزه اش که پدر را ندید
و این هم شهید غیرت علی خلیلی قبل از شهادت
تصویری غم انگیز از مرزبان شهید جمشید دانایی فر ">شهید جمشید دانایی فر و کودک ده روزه اش که پدر را ندید
و این هم شهید غیرت علی خلیلی قبل از شهادت
کاروان راهیان نور امسال هم دیشب مورخ 1393/1/3 راس ساعت 21:30
با کوله باری از خاطره از سفر کربوبلا آمدند
و ما جامانده ایم....
کاروان راهیان نور امسال ما هم امشب راس ساعت 11 حرکت میکنه
دعا خیرتون پشت سرشون
و امسال هم مثله سال های قبل سال تحویل رو در اونجا هستن
-
این جنگ نرم ، شما جوانهای
دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید…
۲-شرط
اصلی فعالیت درست شما در این جبهه ی جنگ نرم ، یکی اش نگاه خوشبینانه وامیدوارانه
است
۳-خط
اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن
است.
۴-در
میدان تنظیم شده ی از سوی دشمن بازی نکنید…. چون چه ببرید ، چه ببازید ، به نفع اوست.
۵-امروز
اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن است.
۶-در
این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به
میدان آورد تا اثرگذار شود.
۷-جنگ
نرم، صحنه رویارویی دروغ های بزرگ باواقعیت های تردیدناپذیراست.
۸-دراین
جنگ نرم،کافی است هواداران جبهه حق بیدارباشندو بیکار ننشینند چراکه زبان حق همیشه
مؤثرتراز زبان باطل است.
۹-فرهنگ
یک سیستم است و دارای انواع و اجزائی است و مهندسی فرهنگ به عنوان یک مهندسی سیستم
باید انجام پذیرد.
۱۰- فرهنگ
یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است.
۱۱-جنگ
نرم یعنی ایجاد تردید در دلها و ذهنهای مردم.
۱۲-یکی
از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند.
۱۳-در
جنگ روانی و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا، دشمن به سراغ
سنگرهای معنوی میآید که آنها را منهدم کند؛
۱۴-مؤثرترین
سلاح بینالمللی علیه دشمنان و مخالفین، سلاح تبلیغات است؛
۱۵-من
برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم اول: جنگ
روانی، دوم جنگ اقتصادی و سوم: مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی.
۱۶-کسانی
که نسبت به مسائل فرهنگی حساسیت داشته باشند، متوجه مسأله تهاجم فرهنگی خواهند شد.
۱۷-کار
فرهنگی در ایران اسلامی مسأله ای است که نمی توان لحظه ای از آن غفلت کرد.
۱۸-مقابله
آمریکا با جمهوری اسلامی ایران عملاً در استمرار جنگ روانی با نظام و ملت ایران،
معنا پیدا می کند.
۱۹-دشمنان
جمهوری اسلامی ایران باورهای سیاسی و دینی و نیز عادات حسنه ملت ما را با تکیه بر
ابزارهای فرهنگی هدف گیری کرده اند.
۲۰-اکنون
فرهنگ اسلام ناب که انقلاب اسلامی براساس آن بنیان نهاده شده است، دقیقاً هدف
تهاجم دشمنان اسلام قراردارد.
۲۱-برای
مقابله اصولی و برنامه ریزی شده با این تهاجم دشمن، لازم است مدیریت متمرکز و
هدایت کننده ای در امور فرهنگی به وجود آید.
۲۲-شیعه
باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده
قرار دهد.
۲۳-هدف
از عملیات روانی دشمن، تضعیف روحیه ملت ایران و نشانه ای از استیصال دولتمردان
آمریکایی است،
۲۴-شکی
نیست که امروز امواج تبلیغاتی پیچیده و درهم تنیده ی عالم، علیه اسلام متمرکز شده
است.
۲۵-گستره
تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف،
نظام جمهوری اسلامی است.
۲۶-در
تهاجم فرهنگی، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملّی و ازبین بردن آن است.
۲۷-تهاجم
فرهنگی انجام می گیرد تا فرهنگ خودی را ریشه کن کند.
۲۸-فرهنگ
مایه اصلی هویت ملت هاست.
۲۹-فرهنگ
یک ملت است که می تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و
دارای آبروی جهانی کند.
۳۰-در
تهاجم معنوی ، تهاجم فرهنگی ، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمی بینید
هوشیاری لازم است
امام خمینی (ره): کسی گمان نکند که اشخاصی یا گروههای پیروزی را برای ما تحصیل کردند،خیر، این خدای متعال بود که وقتی که دید مردم در راه او قیام کرده اند با آنها همراهی کرد (صحیفه نور ج12، صفحه 16، تاریخ 29/12/58)
مقام معظم رهبری (21/3/77):
تشکیل
حکومتی بر پایه مبانی قرآن‚ از بعد از صدر اسلام‚ یک پدیده بی نظیر بود.
چنین چیزی را که مسلمین‚ مشتاق آن هم بودند‚ هرگز نتوانسته بودند ببینند و
توفیق آن را نیافته بودند. ملت
ایران به برکت الطاف خاص الهی و به برکت هدیه بزرگی که خداوند در این زمان
به این
ملت داد - یعنی وجود آن مرد ملکوتی معنوی الهی‚ آن فقیه حکیم عارف بالله‚
آن مومن
متقی حقیقی‚ یعنی امام خمینی که حقیقتا هدیه ارزنده و بی نظیری بود که خدا
به مردم
ایران داد - این پدیده در ایران تحقق پیدا کرد.
مقام معظم رهبری (14/3/73):
بزرگترین هدیه ای که انقلاب اسلامی به این ملت داده است‚ این است که شر حکومتهای فاسد و وابسته را‚ که سالیان و سالیان بر این کشور و ملت و این مواهب الهی مسلط شده بودند‚ از سراسر این ملت واین کشور کم کرده است.
این روزها در شبکه من و تو برنامه ای شروع شده است به نام "گزارشگر"
در این برنامه ما می توانیم یک گزارشگر باشیم و گزارش های خود را ارسال کنیم
اما نکته قابل تامل در این است که با نام گزارشگر است اما یک برنامه جاسوسی.
در تبلیغ آن می گوید هر ایرانی یک گزارشگر اما ما باید بشنویم هر ایرانی یک جاسوس .
و همان جمله قدیمی :
انگلیس روباه پیر.
نزدیک ظهر بود که بچه همسایه آمد و گفت: «آقای برونسی از کاشمر تلفن زدن،
با شما کار دارن» آن روز لولههای آب توی کوچه ترکیده بود و ما از صبح آب
نداشتیم. همین حسابی کلافهام کرده بود. پیش خودم گفتم: «اینم حتماً زنگ
زده که باز بگه من نمیتونم بیام!» بچه همسایه منتظر ایستاده بود. با
ناراحتی بهاش گفتم: «برو پسر جان از قول من به آقای برونسی بگو هر چی دلش
میخواد تو همون کاشمر، پیش فامیلش بمونه و از همون جا هم بره جبهه، دیگه
خونه نمیخواد بیاد!».
دم دمای غروب بود؛ آب تازه آمده بود و توی حیاط داشتم ظرفها را میشستم. یک دفعه دیدم آمد. به روی خودم نیاوردم. از دستش حسابی ناراحت بودم. حتی سرم را بالا نگرفتم. جلو من، روی دو پایش نشست. خندید و گفت: «چرا اینقدر ناراحتی؟». هیچی نگفتم. خودم خودم را داشتم میخوردم. مهربانتر از قبل گفت: «برای چی نیومدی پای تلفن؟ تو اصلاً میدونی من چرا زنگ زدم؟» باز چیزی نگفتم. گفت: «میخواستم چند روزی ببرمتون کاشمر».
تا این را گفت، فهمیدم عیب کار از طرف خودم بوده که زود جوش آوردم. ولی نمیدانم چرا دلخوریام لحظه به لحظه بیشتر میشد و کمتر نه. دیگر بچهها آمدند دورش را گرفتند. یکی یکی میبوسیدشان و احوالپرسی میکرد. باهاشان هم رفت تو خانه. کارم که تمام شد، ظرفهای شسته را برداشتم و رفتم تو. آمد طرفم، مهربان و خندهرو گفت: «من از صبح چیزی نخوردم، اگه یک غذایی چیزی برام درست کنی بد نیست».
میخواست یخ ناراحتیام را آب کند. من ولی حسابی زده بودم به سیم آخر! لام تا کام حرف نمیزدم. رفتم آشپزخانه. چند تا تخم مرغ شکستم. دخترم فاطمه، آن وقتها شش، هفت سالش بود. صداش زدم و بلند گفتم: «بیا برای بابات غذا ببر» یکدفعه انگار طاقتش طاق شد. آمد آشپزخانه. گفت: «بابا دیگه چیزی نمیخواد». رفت طرف جا لباسی. ناراحت و دلخور ادامه داد: «حالا فاطمه برای بابا غذا بیاره؟!».
عباس و ابوالفضل را بغلش کرد. بقیه بچهها را هم دنبالش راه انداخت. از خانه رفت بیرون. نمیخواستم کار به اینجا بکشد، ولی دیگر آب از سر گذشته بود. چند دقیقه گذشت. همهشان برگشتند. مادرم هم بود. شستم خبردار شد که رفته پیش او برای شکایت. آمدند تو. سریع رفتم اتاق دیگر، انگار بغض چندسالهام ترکید. یک دفعه زدم زیر گریه. کار از این خرابتر نمیتوانست بشود که شد.
کمی بعد شنیدم به مادرم میگوید: «این حق داره خاله، هر چی هم که ناراحت بشه حق داره، اصلاً هم از دستش ناراحت نیستم. ولی خوب من چه کار کنم. نمیتونم دست از جبهه بردارم، من توی قیامت مسئولم». انگشت گذاشته بود روی نکته حساس. انگار خودم هم تازه فهمیده بودم که به خاطر جبهه رفتن زیاد او ناراحت هستم. مادرم گفت: «حالا شما بیا برویم توی اتاق که اصلاً با خودش صحبت کنی». آمدند. خودم را جمع و جور کردم. روبهروم نشست، گفت: «میخوام با شما صحبت کنم، خوب گوش بده ببین چی میگم».
سرم را بلند نکردم، اما گوشم با او بود. گفت: «هر مسلمونی میدونه که الان اسلام در خطره. من اگه بخوام جبهه نرم یا کم برم، فردای قیامت مسئولم. پس اینکه نخوام نرم جبهه، محال هست و نشدنی».
رو کرد به مادر، ادامه داد: «ببین خاله، من حاضرم که این خونه و اثاث و حتی کت تنم رو بگذارم برای دختر شما، اون وقت بچههام رو بردارم و برم جبهه. ولی فقط به یک شرط، که دختر شما باید قولش رو به من بده».
ساکت شد. مادرم پرسید: «چه شرطی خاله جان؟» گفت: «روز محشر و روز قیامت، وقتی که حضرت فاطمه زهرا (سلامالله علیها) تشریف میآرن، بره پیش حضرت و بگه: من فقط به خاطر اینکه شوهرم میرفت جبهه و تو راه شما قدم میزد، ازش طلاق گرفتم و شوهرم بچهها رو برداشت و رفت».
خدمت ان دسته از عزیزانی که عاشقند و تمایل دارند که در اردوی راهیان نور شرکت کنند
دعوت بثبت نام بعمل می آید
خواهشند سریعا به پایگاه امام خامنه ای (مد ظله العالی) مسجد قائم (عج) بهشهر مراجعه فرمائید
تا از شرایط شرکت در اردو آگاه شوید .
در پایان هم چندین عکس و دلنوشته در ادامه مطلب از اردوی راهیان نور پارسال گذاشته شده است .
با تشکر
فرهنگی و اردویی پایگاه
سالروز میلاد مبارک رئیس مکتب ولایت حضرت محمد مصطفی (ص) و رئیس مذهب جعفری امام جعفر صادق (ع) را به همه دوستداران خاندان عصمت و طهارت تبریک عرض مینمائیم.
یا علی
صلوات