پایگاه بسیج امام خامنه ای (مدظله العالی)

پایگاه بسیج امام خامنه ای (مدظله العالی)

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نگین گردان مسلم

حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیمخیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند...

دوستان و همرزمان «جانباز شیمیایی، مداح اهل بیت، شهید سیدمجتبی علمدار» خاطرات زیادی را در رابطه با او نقل کرده‌‌اند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سیدمجتبی، شخصیت بینظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی می‌دانستند. «حمید فضل‌الله نژاد» از دوستان شهید در همین رابطه خاطره‌ای از دیدارشان با حضرتعلامهحسنزادهآملی، چنین روایت می‌کند.

***

سیدمجتبی، علاقه خاص و ویژه‌ای به روحانیت داشت. می‌گفت:

«سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است.»

روحانیت را قطب تأثیرگزار جامعه می‌دانست. سید در مراسمات هیأت، از روحانیون استفاده می‌کرد. یک روز سیدمجتبی بچه‌های هیأت را به روستای ایرا، (از توابع شهر آمل) که منطقهای ییلاقی و باصفا بود، برد.

هدف، زیارت و دیدار با حضرتعلامهحسنزادهآملی بود. یکی یکی بچه‌ها را فرستاد داخل اتاق. خودش هم، همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.

حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیمخیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند.

سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه، روی شانهی او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم:

«علامه به شما چی گفت؟»

سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف می‌زد. از نفری که جلوتر نشسته بود، ماجرا را پرسیدم. گفت:

«وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: بنده در چهرهی شما نوری می‌بینم. بیشتر مواظب خودتان باشید.»

وقتی برای برگشت، سوار ماشین شدیم، سید دوباره به حضور علامه رسیده بود.

راوی: حمید فضل‌الله نژاد

  • سربازِ گمنام